دو یادداشت/ از سایه شعر تا سکوت سینما

همیشه آنچه دیده و شنیده میشود، تنها بخش کوچکی از واقعیت است، گاهی حاشیهها، غیبتها و سکوتها، بیشتر از متن رویدادها سخن میگویند.در دل دو یادداشت پیشرو، ردی از همین ناگفتهها و نادیدههاست؛ نگاههایی انتقادی به آنچه باید میبود و نبود.
آنچه خواهید خواند، مروریست بر دو واکنش مستقل به دو واقعهی فرهنگی؛ یکی با صدای بلند شعر و دیگری با سکوتِ تلخ بدرود.
به گزارش میزهنری، نخستین دورهی جایزهی «قلم ههژار» روزهای هفتم و هشتم خردادماه ۱۴۰۴ در دانشگاه کردستان برگزار شد. این رویداد ادبی با هدف بزرگداشت نام و میراث عبدالرحمان شرفکندی (ههژار)، شاعر، مترجم و پژوهشگر برجستهی زبان کردی برگزار شد و در آن از آثار برتر در حوزههایی چون فلسفه، تاریخ، نقد ادبی، فرهنگپژوهی و سبکشناسی تقدیر به عمل آمد.
با این حال، برخی نویسندگان و منتقدان فرهنگی به کمرنگ بودن نقش شعر در این جشنواره، که به نام یک شاعر برگزار شده، انتقاد کردهاند. در همین رابطه، پرشنگ صوفیزاده، شاعر، مترجم و نویسنده، در یادداشتی نوشت:
در روزهای هفتم و هشتم خرداد ۱۴۰۴، دانشگاه کردستان میزبان یکی از رویدادهای ارزشمند حوزهی ادبیات و فرهنگ بود؛ آیینی با عنوان «قلم ههژار» به پاسداشت نام و میراث ماندگار ههژار، شاعر، مترجم و پژوهشگر برجستهی زبان و ادب کردی. برگزاری چنین برنامههایی در فضاهای دانشگاهی، گامی مؤثر در پیوند میان آکادمی، جامعه و زبان است؛ و شایسته است از بانیان آن برای چنین ابتکار فرهیختهای سپاسگزاری شود.در این برنامه، از آثار برگزیده در حوزههایی همچون فلسفه، تاریخ، نقد ادبی، فرهنگپژوهی و سبکشناسی تقدیر شد. این نگاه چندبعدی، بیتردید حرکتی ارزشمند در مسیر توجه به وجوه متنوع ادبیات و اندیشه است.
با اینحال، آنچه در حاشیهی این رویداد نمیتوان نادیده گرفت، غیبت یا کمرنگی بخش شعر در روند داوری و انتخابهاست. شعری که نهتنها در نام ههژار، بلکه در ساحت زیست زبان کردی، جایگاهی بنیادین دارد. شعر، برای این زبان، تنها یک قالب ادبی نیست؛ بخشی از حافظهی فرهنگی، موسیقایی و جمعی ماست. سایهاش بر آوازها، آیینها و روایتهای شفاهی گسترده است.
از همین رو، در فضایی که به نام یک شاعر برگزار میشود، غیبت یا کمرنگی شعر، صرفاً یک انتخاب نیست، بلکه نوعی جهتگیری معنادار و قابل تأمل است. آن هم در محیطی دانشگاهی، که بایستی در پرورش تخیل، زیباییشناسی، و آیندهی زبان نقشی محوری داشته باشد.
و صائب چه زیبا سروده است:
«چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج
گر رساند بر فلک باشد همان دیوار کج»
از اینروست که دقت در چینش و تعادل شاخههای مختلف ادبیات، نه فقط یک تصمیم اجرایی، بلکه تصمیمی فرهنگی، آموزشی و حتی اخلاقی است.
شعر، همیشه هست! گاه در متن، گاه در سکوت، و گاه در اعتراض بیصدا.
امید است در دورههای بعد، صدای شعر نه بهعنوان سایه، بلکه بهعنوان نور در صحنه باشد؛ حضوری درخور، بینیاز از تاکید، اما از آنچه هست، نمایانتر.
از زبان، برای زبان، به نام خیال
باشد که شعر، همچنان پرچمدار زیبایی و اندیشه در این سرزمین باقی بماند.
مرثیهای برای بیمهری؛ بدرقهی بیصدا برای علیرضا کریمی، پیشکسوت سینما
در پی درگذشت علیرضا کریمی، پیشکسوت فراموششدهی سینمای ایران، سیدرضا اورنگ، منتقد و کارشناس سینما، در یادداشتی نسبت به بیتفاوتی نهادهای سینمایی و صنفی به وضعیت معیشتی و درمانی هنرمندان گمنام اما شریف، انتقاد کرد و نوشت:
علیرضا کریمی در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد. با او، بخشی از تاریخ شفاهی و گنجینهی تجربیات سینمای ایران نیز برای همیشه دفن شد؛ گنجینهای که کسی نخواست آن را ثبت یا حفظ کند.تأسفبارتر آنکه مدیران فرهنگی و سینمایی، نه پیش از فوت و نه پس از آن، نشانی از حضور و مسئولیتپذیری خود بروز ندادند. رییس سازمان سینمایی، با وجود اطلاع از وضعیت جسمی او، هیچ تماسی نگرفت و حتی پیام تسلیتی صادر نکرد. مدیر صندوق اعتباری هنر، تنها مبلغی اندک برای درمان اختصاص داد که به هیچوجه پاسخگوی هزینههای سنگین نبود.
موسسه هنرمندان پیشکسوت، طبق اساسنامه، صرفاً ۱۰ میلیون تومان برای کفن و دفن پرداخت کرد؛ اما پرسش اینجاست که همین موسسه برای جشنهای تولد چه مبالغی هزینه میکند؟ آیا زمان بازنگری این تعادلهای ناعادلانه نرسیده است؟
خانه سینما، با وجود وظیفهی صنفیاش، در سکوتی معنادار فرو رفت. نهادی که در موارد دیگر، برای صدور بیانیههای تبلیغاتی همواره فعال است، در قبال یکی از پیشکسوتان گمنام خود هیچ واکنشی نشان نداد.
در این میان، تنها کسی که بیچشمداشت پا پیش گذاشت، جوانی به نام بهنود بختطالع بود. او بیادعا، تمام مراحل دفن در قطعه هنرمندان را پیگیری کرد، در روزهای بحرانی کنار خانوادهی مرحوم ایستاد و اجازه نداد شأن یک پیشکسوت سینما زیر سایه بیتفاوتی از بین برود.
مسئولانی که امروز سرگرم گرفتن عکس با چهرههای مشهور هستند، باید بدانند که بار مسئولیتهای واقعی را افرادی چون بهنود بختطالع بر دوش میکشند. شاید زمان آن رسیده باشد که چنین افراد شایسته، به رسمیت شناخته شوند.
امثال علیرضا کریمی بسیارند؛ صداهایی خاموش در هیاهوی بیوفاییها. اگر امروز از آنها نگوئیم، فردا شاید خیلی دیر باشد.